سوم
سلام با مارال جونی دوشنبه عصر رفتیم مشهد . هم برای دیدن اقوام آقای همسر و هم برای دکترم یه دیسک کوچولو بین مهره های کمرم بر اثر تصادف بوجود اومده بود (بعضیاتون تصادفم یادتونه ، بسته بندی میومدم واسه امتحانای پایانترم) الان حدودا ده روزی بود که اذیتم میکرد! مخصوصا پاهامو !! خلاصه رفتیم و دکترجان نطق کردن که الان دیگه داره وزن مارال واست زیاد میشه و این دیسک اجازه و تحمل نداره واسه همینه که داری اذیت میشی . خلاصه ی مطلب اینکه بی نتیجه برگشتیم چون گفت نباید زیاد بغلش کنی! که اصلا امکان نداره چون مارال فقط توی بغل و در حین راه رفتن میخوابه و اما... http://www.8pic.ir/images/519034648331...
نویسنده :
مریم
14:15